1920 1924 مامانیshaylin98
مدیر استارتر
عضویت: 1397/07/11
تعداد پست: 1458
عنوان
13867 بازدید | 60 پست
چیکار کنم لاغر بشه جدیدا خیلی بد شده راه میرم زشته معلوم میشه ????? ورزشی رژیمی راه حلی چیزی دارید ب منم بگید تو لو خدا ?????
عضویت: 1397/08/23
تعداد پست: 628
راه حل برعکسشم بگین خوشبحالت من هیچی ندارم مث مداد ?
عضویت: 1397/07/03
تعداد پست: 1562
خوبه ک..من چاقی پایین تنه رو بیشتر میپسندم
دوست عزیزم واسه حاجت دلم صلوات میفرستی?...خیلی گناه دارم?...ممنونتم رفیق❤
عضویت: 1397/01/16
تعداد پست: 4776
پیدا کردی به منم بگو
فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد
حرررراج استثنایی خرید باکس
تخفیف ۵۰% شال و روسری
عضویت: 1396/12/17
تعداد پست: 8510
فقط و فقط پیاده روی تند باورت نمیشه من چجور لاغر کردم با پیاده روی
و اما در عالم رازیست ک جز به بهای خون فاش نگردد
1922 شاهکارم
عضویت: 1397/06/18
تعداد پست: 13079
منم عین کتاب
تمام آرزوهایم با نتپیدن قلبت بر باد رفت...
عضویت: 1397/03/19
تعداد پست: 6615
راه حل برعکسشم بگین خوشبحالت من هیچی ندارم مث مداد ?
این مصیبت هایی ک الان داریم بخاطر اون دعاهاییه ک باید به ده نفر ارسال میکردیم و نکردیم
عضویت: 1397/01/16
تعداد پست: 4776
راه حل برعکسشم بگین خوشبحالت من هیچی ندارم مث مداد ?
بخور چاق میشی این که کاری نداره
فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد
عضویت: 1396/10/21
تعداد پست: 17468
کنار دیوار ایستاده و ماتحت را بر دیوار میکوبانید
من حلیم رو با دارچین میخورم شما دوست داری با نمک بخور یا با شکر بخور. ?
عضویت: 1397/01/16
تعداد پست: 4776
فقط و فقط پیاده روی تند باورت نمیشه من چجور لاغر کردم با پیاده روی
اخه من بچه کوچیک دارم ۷ ماهشه با مامانم میخاییم بریم پیاده روی نمیدونم اونو چیکارش کنم
فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد
1911 almas5
عضویت: 1396/12/17
تعداد پست: 8510
اخه من بچه کوچیک دارم ۷ ماهشه با مامانم میخاییم بریم پیاده روی نمیدونم اونو چیکارش کنم
بده مامانت نگهش داره خودت برو پیاده روی ?
و اما در عالم رازیست ک جز به بهای خون فاش نگردد
عضویت: 1397/08/23
تعداد پست: 628
?? الان مد شده همه میرن چربی میزنن ب .... شون بیا بریم ?
عضویت: 1397/05/10
تعداد پست: 2006
وای مشکل منم هست
میخوام مداد باشم
عضویت: 1397/08/23
تعداد پست: 628
بخور چاق میشی این که کاری نداره
هر جا میره جز ما تحت با اونجا قهره ?
عضویت: 1397/03/19
تعداد پست: 6615
?? الان مد شده همه میرن چربی میزنن ب .... شون بیا بریم ?
پول داری ب منم بده برم یه چن سی سی بزنم?
این مصیبت هایی ک الان داریم بخاطر اون دعاهاییه ک باید به ده نفر ارسال میکردیم و نکردیم
1826 almas5
عضویت: 1396/12/17
تعداد پست: 8510
?? الان مد شده همه میرن چربی میزنن ب .... شون بیا بریم ?
این چربیا مدت داره ؟ یا دائمیه؟
و اما در عالم رازیست ک جز به بهای خون فاش نگردد
عضویت: 1397/05/10
تعداد پست: 2006
هر جا میره جز ما تحت با اونجا قهره ?
مال منم همش ماتحت جذب میکنه???
کمرم یه وجبه
عضویت: 1397/08/23
تعداد پست: 628
وای مشکل منم هست میخوام مداد باشم
نه بابا خوب نیست الان هیکل کیم کارداشیانی مده ?
عضویت: 1397/08/23
تعداد پست: 628
این چربیا مدت داره ؟ یا دائمیه؟
چربی خودته دیگه گمون نکنم بره اگه لاغر نشی
عضویت: 1396/12/17
تعداد پست: 8510
کنار دیوار ایستاده و ماتحت را بر دیوار میکوبانید
واااای اینو مجرد بودیم ی مدت دخترای فامیل باب کرده بودن ?
و اما در عالم رازیست ک جز به بهای خون فاش نگردد
1918 در حال شمارش افراد آنلاین
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز